فکر

ضیافت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

همه ی ما شنیده ایم که شهر مبارک رمضان ، شهر ضیافت الله است؛ ماهی است که انسان ها به مهمانی خوانده شده اند، از همان ابتدا.

این اندازه ما شعور داریم که خدا که انسان ها را به ضیافت خودش خوانده، این ضیافت که محرومیت از خوردن ها و آشامیدن ها است ( که قبلا داشته‌ایم) . اما این چه ضیافتی است و این چه معنایی دارد؟

این اولین سوالی است که بنظر ما می‌آید . اما با همان تعقل کم خودمان پی می‌بریم که از همین مسئله ما می‌توانیم یک سیر فکری در اسرار عبودیت را پیش بگیریم و خیلی از حقایق در عبودیت برای ما کشف بشود که اصلا عبودیت یعنی چه …

خود این جمله که ما در این ماه به ضیافت الهى دعوت شده‌ایم، خدا ما را به ضیافت خود دعوت کرده است و این هم چنین است که نباید بخوریم،نباید بیاشامیم، وحتى از آن چیزهایى که براى ما مباح بود باید امساک بکنیم، این را مى‏‌دانیم که از یک طرف ضیافت است، از یک طرف این مسائل. این چه معنا مى‌دهد؟

یعنى وقتى این دو جمله را بهم ضمیمه مى‏‌کنیم که از طرفى ضیافت، از طرفى حتى چیزهاى مباح را کنار گذاشتن! این دو را وقتى کنار هم قرار مى‏ دهیم، با همان درک کم خودمان بررسى مى‏ کنیم، این حقیقت و این معنا را مى‏ فهمیم که ما، هرچه از غیر خدا دل برداریم و بسوى خدا انصراف داشته باشیم، در جوار خدائیم و مهمان خدائیم و به کمال رسیده ایم، به اصل سعادت رسیده ‏ایم…

اولین معنى که این دو جمله مى ‏دهد همین است. نمى ‏خورم ، مهمان خدا هستم ، اگر بخورم مهمان خدا نیستم.
من از شما سؤال مى‏ کنم ، من در عین این که نمى ‏خورم، از خوردن امساک مى ‏کنم براى رضاى خدا و در همین حال من مهمان خدا هستم، در دار ضیافت الهى قرار گرفته ام ، معنى اش این است که من چون ضیف خدا هستم، از خدا اطعام مى ‏شوم یا نمى ‏شوم؟ مى‏ شوم ، چون ضیف او هستم.

پس اطعام شدن من از ناحیه حق در چه چیز است؟ در این که من از خوردن امساک بکنم! خوردن من، نخوردن من است.

خوردن من از آنچه که باید بخورم ، التذاذ من از آنچه که باید ارتزاق بشوم ، باصطلاح خودمان از آنچه که باید تغذیه بشوم ، در این است که تغذیه هایی که معمول ماست، آن را کنار بگذارم. توجه مى‏ کنید؟

آن که مى‏ گوید: اُقتلونى اُقتلونى یا ثِقاتى إنّ فى قتلى حیاتى ، دوستان من مرا بکشید که در کشتن من حیات من است ، البته این معنى جامعى است: فلا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله… این خودش یک باب است.

✅ سیراب شدن من در تشنگى من است؟ بله! … .

(حقیقت عبودیت همین است)

حکم ۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

از حکمت های نورانی حضرت امیـرمومنان صلوات الله و سلامه علیه
در محضر آیت الله استاد محمد شجاعی مدظله العالی

” اَلمُکَوّرُ شیطانٌ فی صُورهِ الانسان “
غررالحکم و دررالکلم، فصل ۱، ح ۲۴۳ و ۱۵۰۳

هرخُلقـی، هر فکر و عقیده ای، هر چه در وجود انسان غـالب شد، صورت برزخی انسان به همان صورت است. شیطان اصلی همان ابلیس، خصوصیت حاکم بر وجودش ( اگر چه خصوصیات دیگر دارد )، آنچه از قرآن و روایات می فهمیم، چه در اصل داستان آدم و حوّا  و چه در همه انسانها، مکــر و حیله و فریب است و با آن پیش می آید.

کسی که با فریبکاری و مکاری و حیله با انسانها پیش می آید، این وصف وقتی در وجود انسان غالب شد، چون وصف شیطان است، ما هم مکور شدیم (فریب دهنده) ظاهر انسان است ولی در پشت پرده شیطان است، در آن سو، در برزخ به صورت شیطــان است.

بدن اخــروی تابـع خصوصیات حاکم بر وجـود انسان است؛ بدن برزخی تابــع خصوصیات غـالب بر وجود انســــان است؛ آن خصوصیات چه صورتــی را اقتضــاء می کند؟ به همـان صورت در می آید؛ عالم ماده یک چیز دیگر است. ( اکثر انسانهای موجود در اینجا، ازخصوصیات انسانی چیزی در وجودشان نمانده است ) این از قوانین حاکم بر عالم ماده است که خدا اینجور قرار داده است؛ اما بدن اخروی طبق خصوصیات درونــی متمثــل می شود.

ما بی مَکـر نیستیم، ما از صفات بد بی بهـره نیستیم، لمس آن برای وقتـی است که خـوب بفهمید و عمل کنید، حقیـقـت را می یابید. مَکــر که یکی از خصوصیات شیطانی و بد است، در ما در مراتب مختلف هست و در وجود اکثــر قریب به اتفاق انسانها هست الّا صالحــان و خوبــان که با مجاهدت به عنایت خدای متعال خود را پــاک کرده اند. درجات پایین تر مکر که غالب نبود، صورت انسان به صورت شیطـان در نمی آید ولــی نه این است که چوبــش را نمی خورد، صـورت را عـوض نمی کند اما عذابش را دارد. همه خصایص و اخلاق که بد است اگر غالب باشد، صورت انسان عـوض مـی شود، اگر غالب نباشد به تنــاسب خودش عذابش را می بینــد.

کسانی که به مجاهدت و تزکیه می پردازند، سعی می کنند از خصال بد، عادات بد و … خود را تطهیر کنند، بدی ها که به خصال واخلاق است و جریانات قلبی انسان است که باب وسیعی است؛ در دل انسـان چه می گذرد؟ دل انسان چیست؟ نفـرت ها و بد آمدن های انسان از چـه قماشی است؟ آنهــا که تهذیب و ترکیــه می کنند، روی دل، اعمــال اعضاء و جــوارح کار می کنند، در همــه اینها بــاید انسان به مجـــاهدت بپردازد.

آنچه بینــد در جَبینَـت اهــــل دل
تو نَبینـی در خـود ای از خود خَجـل

انسان می تواند با مُجاهدت عبــودی به جایی برسد که بَواطن را ببیند، آنهایی که دکـان باز کرده اند نه! و ساده لوحانی هستند که حرف آنها را می پذیرند، و دکان آنها می گیرد و …

اما مصـداق واقعــی ممکـن است داشته باشد که با مُجــاهدت عبـودی به آن مراحــل می رسند که نه مُجازند که چیزی معلـوم کنند، نه از دیده هــای خود چیــزی بگویند مگـر در مقـام تـآدیب شاگرد گوشه ای را بگویند.

هــر که را اَســرار حــق آموختند
مُهـــر کردند و دهـــانش دوختـند

این علـم اینجوری را به کسـی می دهند که لَــب توانند دوختــن؛ اگر به این مرحله نرســـــد به او نمی دهند و اگر لب بــاز کرد همه را می گیرند؛ آیه ای در قـرآن درخصوص بَلعم باعور آمده، اسمش را نمی برد اما در روایات اسمش آمده که با مجاهدت به جاهای بالایی رسیده بود « واتل علیهم نبآ الذی اتیناه ایاتنا فانسلخ منها » ( سوره اعراف / ۱۷۵).

آنها که با مجاهدت عبودی به مقــام بالا رسیده اند، اگر خدا اجازه بدهد بواطن را ببینند، نه اصلش را مجاز هستند که بگویند و نه مصادیقش را کــه من تو را اینجور می بینم. یکی از مـردان بزرگ مانند مرحوم علامـه طباطبایـــــی بوده اند؛ چنین مقامـاتی را طـی کرده بودند ولی اصلا معلـــوم نمی کردند نه اصلش را نه فرعش را. یکی از نشانه های آنها که این خصوصیت را پیدا می کنند که با مجاهدت عبودی که بسیار سخت است و جاهدوا فی الله حق جهاده، به آنجا رسیده اند این است که اصلا نمی گویند، اصلا  معلوم نمی کنند که به محضـر امام زمـــان صلـوات الله علیه، رسیده اند؛ همین الان هستند بعضی ها که می بینند و دکانها باز کرده اند و چه ! … .

البته حتما توجه دارید که داشتن این چنین علمی،  ذره ای بسیار ناچیز از دریای  بیکران علومی است که به سالک الی  الله در مسیر تکاملی به او داده می شود و مقصــــد همانا ذات مقدس حـق است .