بسم الله الرحمن الرحیم
… این حقیـقت اسـرار آمیـز و بسیار عمیـق را صاحبان معــرفت و اربـاب هـوش بــاید بدانند که هــر چیزی، چه خود ما، چه این، چه آن، و بدون استثناء، آنچه در این عالــم از موجــودات می بینیم، دارای دو جنبــه، به تعبیـر صحیح، دارای دو وجــه می باشد. یکـی « وجه الخلقی » آن؛ و دیگـری « وجه اللّـهی»یــا « وجه الـرّبی» آن.
جهت « خودی »یا « وجه الخلقی » موجـود، جــز قالب ظلمانی، فــاقد همه چیز، جـز سراب، جــز ظلمت سـه شُعبـه پیـچ در پیـچ نیست که با تجلّــــی نــور وجــه حــقّ در آن، به اندازه قابلیــّت خود از این نــور بهره می گیرد، و به اندازه خود، جلوه گــاه نــور وجـه او می شود و در نتیجه دارای خیـر و خوبی، و آثــار وجودی، و به عبارتی، دارای کمالات وجودی می گردد.
اگر تابشِ نــورِ وجه حــق از موجود گرفته شود، خودِ آن جــز یک قالب ظلمانی مُوحش نیست. و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.
در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود، بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او، خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد و مطلوب خود را در آن می یــابد، و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود، غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛ غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود، در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است. (تدبر کنید در آیات ۳۰ تا ۳۴ سوره مبارکه مرسلات).
گــر شود پُـر نور روزن یـا سرا تو
مَدان روشن مـگر خــورشید را
ور در و دیـوار گـوید روشنــــــم
پـــرتو غیــری نــدارم مـن منـــــم
پـس بگوید آفتــــاب ای نــا رشید
چونکه من غـــارب شوم آیــد پدیــد
(دفتر اول مثنوی)
از بیانات حضرت علامه شجاعی (ره) (۱۳۶۸)