author

حکم ۱۰

بسم الله الرحمن الرحیم

از حِکمت های نورانی حضرت امیرمومنان صلوات الله و سلامه علیه
در محضر آیت الله استاد محمد شجاعی (مد ظله العالی)

” اَحمَـقُ الحُمـقِ  اَلاِغتِـرار”
غرر الحکم ج۲ ص ۲۳۸

عقل که از کار افتاد، انسان فریب می خورد؛ با نوار، کتاب، ماهواره و … همه جا را شیاطین پر کرده که انسانها را به اضلال بکشاند؛ و کسانی را که مقید به عبادات و بندگی و…هستند، افسانه می دانند؛ در صورتی که خودشان افسانه هستند. در جاهای متعددی در قرآن آمده که کفار و مشرکین می گفتند:
ان هذا الا اساطیر الاولین؛ قرآن و کتابهای دیگر اساطیر هستند.
«…اذ جاءُوک یجادلونک یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین » (سوره انعام آیه ۲۵)
وقتی جاهلان کافر، پیش تو می آیند، با تو به مجادله می پردازند و می گویند، این که تو آورده ایی، نیست، مگر افسانه های گذشتگان.
مولوی می گوید، نه تنها فکرشان افسانه است، اصلا سر تا پای وجودشان افسانه شده است.

خندمیـن تر از تو هیچ افسانه نیست
برلبِ گــورِ خــرابِ خـود بـــایست

خنده دارتر از خود تو، افسانه ای نیست، حال که مرده ای، سر قبر خودت بایست، سر قبر کس دیگر نمی خواهد، بایستی.
این چیز تازه ای نیست، این از اول بوده که به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند اینکه تو آورده ای همه افسانه است؛ الان هم هست، اینها عقلشان از کار افتاده، لکن باید انسان عقل و فهم داشته باشد. کسی که می خواهد بداند که عقلش خوب کار می کند، ببیند، ملتزمِ حق هست، اگر بود، عقل دارد.

” ثَمَـرَهُ العَقلِ لُــزُومُ الحَــقّ “
غررالحکم ج۲ ص ۱۴۸

هر چیز ثمره ای دارد.اگر می خواهید بدانید عقل ثمــره دارد، ببینید انسان ملتزم حــق هست، پس عقل دارد؛ اگر ملتزم نبود، عقل ندارد.

عقل کاذب، خود  بُود  معکوس  بین
زندگــی را  مرگ  پنـــدارد  یقیــــن

عقل کاذب حق را مرده می پندارد و آن یکی را زندگی می داند. و در این صورت که عقل، کاذب باشد و از طرفی نفس، محکم و آماده، نتیجه ای جز، غلبه نفس و مغلوب بودن عقل، و خسران در نقل و قول عقل، نخواهد بود.

 

حکم ۹

 بسم الله الرحمن الرحیم

ازحِکمت های نورانی حضرت امیرمومنان صلوات الله و سلامه علیه
در محضر آیت الله استاد محمد شجاعی (مد ظله العالی)

« مَن عَـرف نَفسـه لا یُفارقه الحُزنُ و الحَـذَر»
غرر الحکم ج۱ ص ۲۲۸

کسی که خودش را شناخته باشد دو چیز از او مفارقت نکند: حزن و ترس دائم
کسی که خود را بشناسد باید اینگونه باشد که از حزن اخروی که صالحان همیشه در وجودشان حاکم است، برای آنچه که در پیش دارند، جدا نباشد.

دل شکسته حافظ به خاک خواهد بود
چو لاله داغ هوایی که در جگر دارد

نه من و نه شما خود را نشناختیم وگرنه این حزن و حذر را داشتیم، هیچ چیز را نفهمیدیم. در حکمتی دیگر حضرت امیر صلوات الله علیه می فرمایند:

« اَنجـحکُم اَصـدَقُـکُم »

هر کدام از شما در برابر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین، و در مقام توسل به ولایت حضرات اولیاء، صادق تر باشد، او نجات یافته تر است؛ هر چه صدق بیشتر باشد، نجات او تضمین شده است و به نجات اخروی نزدیک است.
هر چه از صدق انسان کم باشد، نجات اخرویش مورد تردید، و خسران و هلاکت ابدی او را تهدید می کند.
شما اگر فکرتان همین اندازه کار کرد، برگردید و به خودتــــان نگاه کنید و محــــــاسبه و بررسی نمایید که شما چه هستید در ارتباط با این کلام.
خودمان بهتر می دانیم که چقدر صادق و چقدر کاذب هستیم؛ آن وقت با آن بیان خودتان را منصفانه مقایسه کنید با آنچه که در نماز، دعا و ذکر، به خدا و رسول و ائمه، می گوییم به تناسب؛ یکی از ما و شما پیدا می شود که واقعا فکر کند، صدقش لااقل به اندازه کذبش است، یعنی نصف به نصف.
البته خـــدا و رســـول الله و ائمـــه صلوات الله علیهم اجمعین انســـان را بهتر از خـــودش می شناسند. هر چه ما خود را بشناسیم به آن اندازه ایی که خدا و رسول و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین و اهل دل می شناسند، آن قدر نمی شناسیم؛ قطعا از خود ما، ما را بیشتر و بهتر می شناسند.

آنــچه  بینـد در جبیـنت  اهــل دل
تو  نبینی در خود ای از خود خجل

بهر حال بررسی کنید که راست می گویید، تدبر در قرآن کنید؛ قرآن، قرآن، قرآن، هر که به هر جا که رسید، از تدبر در قرآن است؛به قول حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.

حافظا در کنـج فقـر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

خدای متعال در قرآن خوبان را بسیار زیاد یاد می کند: الصادقین الصادقات، اوصاف آنها را اینگونه یاد می کند: القانتین و القانتات، الذاکرین و الذاکرات، الصابرین و الصابرات؛ قرآن از اینها یاد کرده، پس تدبر در قرآن کنید و ببینید راست می گویید، با خودتان خلوت کنید؛ لیس للانسان الا ما سعی.
در زیارات می فرماید: جاهدتم فی الله حق جهاده حتی اَتیکم الیقین
حق مجاهدت را بجا بیاورید وگرنه مجاهدتهای سرسری به جایی نمی رسد؛ شما مجاهدتتان را آن چنانکه حق مجاهدت است و قرآن دستور داده است انجام داده اید؟
چشم و گوش را باز کنید، مواظبت کنید، حرف و سخن جاهلان و تفسیر و راه نشان دادن آنها شما را هم در جهل و بی خبری غوطه ور نکند …

 

حکم ۸

 بسم الله الرحمن الرحیم

از حکمت های حضرت امیرمؤمنان صلوات الله و سلامه علیه
در محضر آیت الله استاد محمد شجاعی (مد ظله العالی)

« یَنبَغی للعاقِلِ اَن یُحصِیَ علی نَفسه مَساویَـها فی الدّین و الرّای و اَلاخلاقِ وَ اَلأَدبِ لِیَجمَعَ ذلکَ فی صَدره اَو فی کتابٍ وَ یَعمَـل فی اِذالَتِـها »

کسی که عاقل باشد باید این چنین برنامه ایی داشته باشد برای خود، بدی های خود را برای خود بشمارد، احصاء کند، بدی هایی که در دین دارد، بدی هایی که در نظر و رأی و اظهار نظر کردن، دارد، بدی هایی که در اخلاق دارد، بدی هایی که در ادب با خدا و خلق، حضرات انبیاء و اولیاء دارد، همه اشکالات و نقایص در خصوص این مسائل را احصاء کند پیش خود و سینه خود، نزد خود جمع کند چه بدی هایی دارد؛ و اگر می بیند ممکن است فراموش شود در یک نوشته ای و دفتری بنویسد؛ آن وقت اینها را که شمرد و جمع کرد در سینه اش یا در دفتری نوشت، بعد شروع کند به سعی و عمل و زایل کردن آن بدی ها. در این باب کار کند تا آن اشکالات و بدی ها را از خود برطرف نماید.
این کار برای همه ما و شما لازم است و تا حالا نکرده ایم؛ اگر کسی بخواهد خود را اصلاح کند، توجیه نکند، خود را فریب ندهد؛ اگر این سعی و تلاش را علی الاتصال داشته باشد و متصل گرفتاریها و بدی های خود را به یاد بیاورد و سعی کند آنها را برطرف کند، طبعاً از بین می رود و آنوقت انسان اصلاح می شود.
از خدا توفیق بخواهید این کار را شروع کنید؛ کار عاقلان آنها که عقلشان خوب کار می کند، این است. یک روز و دو روز نیست، متصل باید صورت گیرد؛ چون انسان در هر بررسی، بدی های جدیدی از خودش را متوجه می شود. ممکن است در یک بررسی بخشی را متوجه شود و خیلی را نه، در دفعه دوم چیزهای جدیدی می فهمد و احصاء می کند و برطرف می کند و باز در بررسی های بعدی … این راه و روش کسانی است که خود را می خواهند اصلاح کنند.
ادب با خدا و اوصیاء و انبیاء و با مخلوق؛ با خدا بودن همیشه آداب دارد؛ با خدا صحبت کردن، راز و نیاز کردن آداب دارد، با حضرات اولیاء و معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، زیارت کردن، خطابات، آداب دارد. با بندگان خدا هم همینطور، هر شخصی و مؤمنی یک آدابی در برابر برادران ایمانی دارد؛ با فقراء مؤمنین، با مؤمنین جاهل، با مؤمنین گناهکار، همه آداب دارد؛ آدابی با راهنمایان دینی دارد، مرشدان دینی و ولیّ مرشد صالح، اینها همه آداب خاص خود را دارد.

از خــدا جــوییم توفیـــــق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب

همتی داشتید، خواستید راه عاقلان را طی کنید، این را بصورت جدی عمل کنید و این موقوف است به یک علم و شناخت محکم از راه و روشی که خدای متعال در این ابواب فرموده است.

 

حکم ۷

 بسم الله الرحمن الرحیم

از حکمت های حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه
درمحضر آیت الله استاد محمد شجاعی (مد ظله العالی)

اِن کُنـتُم لامحالَه مُتَطَّهِـرینَ فَتَطَهّـروا مِن دَنَسِ العیوبِ وَالذّنوب

شما که سعی می کنید در صورت و لباس، طاهر و پاک باشید، پس بنابراین سعی کنید
باطنتــان هم پاک و طاهر باشد؛ همانطور که در ظاهر سعی می کنید در باطن هم از دنس و آلودگی و کثافات گناهان و عیبهای درونی، پاک باشید.
کیفیت و جزئیات بدن اخروی بعد از مردن، دقیقا مربوط به اعمال عبودی انسان است؛ صورت دل الان هر چه که هست، صورتِ ظاهر ما می شود؛ انسان خجالت می کشد.
وقتی با کسی رو به رو می شوید سعی می کنید ظاهرتان پاک و تمیز باشد؛ سعی دیگری هم بکنید که درون و باطنتان هم پاک و طاهر باشد؛ این سعی ظاهری را همه دارند، اما خبر ندارند که در باطن چه خبر است و چه می گذرد …

اِن کُنتم لا محالَهَ مُتَنَزِّهینَ فَتَنَزَّهوا عَن معاصی القلوب

اگر شما سعی دارید که پاک و منزه باشید از آلودگی های ظاهری، پس پاکیزه باشید در باطن از معصیت های دلها.
معصیت های دلها، صورت دلها را آلوده می کند؛ از آنها خودتان را پاک کنید.
بعضی ها در مصرف آب و در طهارت و پاکی وسوسه دارند و اسراف می کنند، معمولا به آنها می گوئیم که اسراف نکنید که این وسوسه، مشغله و گرفتاری بزرگی می شود که منجر به غفلت از اصل مسئله خواهد شد. این طهارت و پاکی ظاهری یک مقدمه هست برای آن مقصد که همانا طهارت و تنزیه دل است؛ سعی کنید درون و باطنتان را از آلودگی ها پاک کنید.

 

شوق لقا

بسم الله الرحمن الرحیم

شوق لقای محبوب آرزوی مخصوصی است که به دنبال شوق لقاء می‌آید، و اختصاص به مشتاقان لقای محبوب دارد و برای دیگران این آرزو نه تنها وجود ندارد، بلکه کاملا ناشناخته و حتی نامفهوم است و نمی‌توانند بفهمند که چگونه می‌شود انسان را چنین آرزویی باشد.

این آرزو آرزوی مرگ است.

مرگ برای آنان آرزوست. در تفسیر قمی در ذیل آیه ۶ سوره جمعه که  ی‌فرماید: “قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین” آورده است که:

“ان فی التوراه مکتوب: اولیاء الله یتمنون الموت”   

(نقل از تفسیر المیزان، ج ۱۹، ص ۳۱۱)

یعنی در تورات نوشته شده است که: اولیاء و دوستداران خدای متعال مرگ را آرزو می‌کنند.

گرچه ” مُحبّین واله ” به لحاظ معرفت، طهارت و انقطاعی که دارند، در حیات دنیوی خویش شاهد “وجه الله” اند و محبوب آنان در همین جا هم مشهود آنان است، اما هر چه باشد، بالاخره حجاب بدن به جای خود حساب خود را خواهد داشت، و بود و نبود آن یکی نخواهد بود، و شهودی که قبل از انقطاع از بَدَن هست، با شهودی که بعد از انقطاع از بَدَن حاصل می شود، از زمین تا آسمان فاصله دارد. از زمین ناسوت تا آسمانِ ملکوت. (دقت شود)

موطن اصلی شهود و لقاء، یعنی آن موطن که خدای متعال به مشیت خود آن را موطن مخصوص شهود و لقاء، و به عبارت دیگر موطن شهود مخصوص و لقاء مخصوص قرار داده است، موطن بعد از مرگ است که با مرگ و خروج از دنیا می‌شود به آن رسید، البته برای اهل آن.

نمی‌دانم در جمله‌ای که رسول اکرم صلی الله علیه و اله در اواخر عمر خویش به امیرالمومنین علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمود دقت کرده‌ای؟! آنجا که فرمود:

“یا علی اِنّی خُیّرت بین خزائن الدّنیا و الخلود فیها او الجنه فاخترت لقاء ربّی و الجنّه”

(بحار، ط ج، ج۲۲، ص ۴۶۶)

یعنی “یا علی حقیقت این است که من مخیّر گردیدم بین خزاین دنیا و خلود در آن و بین بهشت و من لقای پروردگار خویش و بهشت را اختیار کردم.”

و نمی دانم در جمله معروف از حضرت مولی الموحّدین صلوات الله علیه به هنگامی که شمشیر در حال نماز برسرش فرود آمد به زبان آورد تامل کرده‌ای؟!

آنجا که فرمود:

“فُزت و ربّ الکعبه”

یعنی قسم به پروردگار کعبه که فائز گشتم.

فائز گشتن، به مقصد و مقصود رسیدن است. (دقت کن)

)برگرفته از کتاب رساله محبت، ص۱۱۴-۱۱۶)

علم و عمل

بسم الله الرحمن الرحیم

هر چه یاد گرفتید، خاموش تر خواهید شد. شب و روز همت تان این باشد که یاد بگیرید. هر چه یاد گرفتید، ادعایتان کمتر خواهد شد. هر چه یاد گرفتید، خودتان را نادان تر می دانید.
وقتی انسان دانست و عمل نکرد، آن علمی را هم داشت از دست می رود و بعدها منجر به وسوسه، شک و تردید و احیانا انکار و عدم قبول می شود.
علم فریاد می کند و عمل را می خواند؛ اگر عمل به فریاد او جواب داد که داد و الا علم هم می رود.

از تذکرات معظم له ۱۳۶۷

واجب و حرام

بسم الله الرحمن الرحیم

اصل همین واجب و حرام است با شناخت جامع و وسیع. خوب بشناسد در واجب به عمل و در حرام به اجتناب. مستحبات و اذکار شاخ و برگ اینهاست. کسی که در اینها معطلی دارد، اصلا در ولایت خدا وارد نشده است. هر وقت خواستید ببینید چه جور هستید ببینید در این دو مورد چه طور هستید. وقتی این دو تثبیت شد، در فکر دیگر باشید.
جای هر چیز را بیابید. این اهمیت مستحبات را از بین نمی برد.

از تذکرات معظم له ۱۳۶۷

اهل عمل

بسم الله الرحمن الرحیم

افرادی که عقل و شعور بالا داشتند، چرا شب و روز گریه می کردند و مضطرب بودند؟! همچون علامه (طباطبائی) و… آنرا که می دیدیم همیشه مضطرب بود؛ شبهایش را که ما نمی دیدیم. او می گفت آیه ایی را پیدا نمی کنم که مرا از اهل نجات قرار دهد؛ هر چه اهل نجات بوده شرایطی گذاشته که ما و شما نداریم؛ شرایط سنگین!!

ما فکر می کنیم، نماز می خوانیم با آن وضع! روزه می گیریم با آن وضع! ما فکر میکنیم که راه نجات را پیش گرفته ایم. مرحوم علامه در جلسات خصوصی، بیش از یکی دو بار او را متبسم ندیدم؛ همیشه او را نگران می دیدم ( من غیراز جلسات عمومی، پنج سال خصوصی در محضرش بودم ) من نمی توانم بگویم که قرآن را بهتر از او فهمیده ام، شما هم نمی توانید بگوئید. او می گفت برطبق آیات قرآن نمی توانیم بگوئیم راه نجات را یافته ایم.

نماز، روزه و … جزئی از راه نجات است؛ بقیه اش را ما ترک کرده ایم. به بیان قرآن، «تاب» اولا، « آمن » ثانیا، « عمل صالحا » ثالثا؛ ( عمل صالحا بلسان الله؛ یعنی عمل صالح براساس آنچه خدای متعال می فرماید).

وقتی انسان نداند که چه راه پر مخاطره ایی در پیش است، نمی ترسد و خوف ندارد؛ چرا حضرت علی صلوات الله علیه آنقدر خوف داشت؟! تا راجع به حضرت گفته می شود چنین؛ می گویند او امام است!! آیا چون امام است باید از او تبعیت کرد؛ یا از او فرار کرد؟!!

از تذکرات معظم له ۱۳۶۷

انسان و هستی

 بسم الله الرحمن الرحیم

ما ذره ای از این کره زمین که آنهم ذره بسیار ناچیزی از کهکشان و آنهم ذره بسیار ناچیزی از … است یعنی هیچ هیچ. در این عظمت آسمانها و زمین، انسان موجود بسیار ناچیز است. در این دنیا، اینگونه است؛ در عالم دیگر هم هیچ معلوم نیست به او توجهی شود؛ ذره بسیار بی مقدار است.
دنیای مورچه ها دقیق است و برای خود نظم و برنامه ای دقیق دارند و… آنها فکر می کنند هر چه هست، دنیای آنهاست و خارج از آن خبری نیست؛ به مانند ما انسانها که فقط خودمان و دنیای خودمان را می بینیم. همه این کره زمین به اندازه لقمه ای آتش بیش نیست؛ تمام زمین با انسانهایش در مقابل آنچه که هست، بسیار بی ارزشند، مگر افرادی که نجات مییابند.
پیامبر اکرم (ص) که بهترین فرد و انسان کامل، عالم است می فرماید که خدایا نتوانستم ترا درست عبادت کنم و …

عالم حجاب-۲

بسم الله الرحمن الرحیم

عالم حجاب است؛ عالم ستر است؛ اینجا آبی و آتشی قرار داده اند. به آب بزنی سر از آتش در می آوری و برعکس. اینجا اینگونه غلط انداز است. آب می گوید من آب هستم نیا؛ آتش می گوید من آتش هستم نترس؛ ولی کو گوش شنوا که بشنود. عالم، عالم حجاب است؛ همه راحتی اش عذاب است و همه سختیهایش، راحتی است؛ اینگونه دنیا همه چیزاش غلط انداز است. ( دقت شود )

دل شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

این سنت الهی است که در دل اسراری نهفته است که وقتی این دل می شکند، دل می شود؛ برای به ظهور رسیدن و متجلی شدن اسماء و صفات الهی، باید دل شکسته شود.
« و انا عند المنکسره القلوب » اسرار عجیبی دارد این دل و شکسته شدن آن؛ به قول مولوی این اشک، خون دل است.
سر این مسئله جای تأمل است که دل شکسته حسابها دارد؛ گاهی این شکستگی در اثر خوف بوجود می آید و یا در حالت شوق و …
همانگونه که تا دانه نشکند و شکافته نشود، صورت بالاتر آن به ظهور نمی رسد؛ دل باید شکسته شود تا دل شود؛ مثل همه نباتات و آنچه در خلقت است طبق سنت الهی، شکسته و شکافته شود؛ از آنچه هست دست بردارد تا صورت بالاتر به ظهور برسد.

از تذکرات آیت الله استاد محمد شجاعی
شب هفدهم ماه مبارک رمضان ۱۳۶۷

آب و آتش

بسم الله الرحمن الرحیم

دنیا یک چیز غلط انداز است؛ هرکس خودش را به آب بزند، سر از آتش در می‌آورد و هرکس خودش را به آتش بزند، سر از آب درمی‌آورد؛ و با این وضع، کسی نجات پیدا کردنش موکول به عنایــات خـداست.


آتشـش آب است؛ آبـش آتش است؛ معـرّف دنیا این است.خوب نمی‌فهمیم این را الان، به اجمال می‌فهمیم ولی خوبش را در آینده می‌فهمیم؛ سَرابٍ بِقیعَـهٍ یَحسَبُـهُ الظَّمـأنُ مـاءً (سوره نور آیه ۳۹)

همه هم تشنه آب هستند؛ آنکه آب می نماید، آتش است و برعکس. آب، آب است یک مدتـی، و آتش هم آتش است یک مدتـی؛ ولی بطــن آب، آتش است و بطـن آتش هم آب است. کاملا دنیا معکوس است. متاع غرور در قرآن، بالاخره مسئله ایی است که گفته است.


یک تعبیر اینکه به ابراهیم (ع) گفته شد خودش را به آتش بزند که « نترس که آتش نیست » یک تعبیر دیگر آنکه فرعون خودش را به آب زد و …
نفس، فرعون است؛ نفس خودش را به دریا می زند و هلاک می شود؛ آب است ولی آب هلاکت بار است.

در آب اینجا راهی نیست جز به سوی هلاکت و در آتش اینجا راه به سوی …


آتــش معنی وسیع اش یعنی سختیــها، ریاضتــها، مصیبتها؛ همه اش ظاهـراً در این دنیـــا آتش است. (دقت شود.)

ازتذکرات معظم له ۲۷/۱/۱۳۶۷

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره

بسم الله الرحمن الرحیم

در این آیه دقت کنید:فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ .

آیا دروغ است یا راست؟!! آیا خدا مبالغه کرده یا راست گفته؛ یعنی آنچه را هست گفته یا آنچه را نیست گفته؟!!
ذرات حرکات شما، اکثرا شرٌ بوده است؛ نگاه، استماع، بیان، خطورات، فکرهای خلاف و … همه شرٌ بوده است. خوب با این حساب اگر این آیه درست باشد چه می شود؟!! آیا درست است یا خدا فقط برای ترسانیدن گفته است؟!!
بنابراین، شما به دیگران نگاه نکنید؛ به آنکه می گوید و عامل نیست نگاه نکنید؛ به آنکه میگوید خدا می بخشد نگاه نکنید؛ شما آن غفرانی را باور کنید که قرآن می گوید؛ نه آن غفرانی که من و امثال من می گویند. ببین خدا چه گفته است!! برگردید و توبه کنید؛ گناهان را بشناسید؛ توبه کنید. پنج دقیقه وقت داشتید، نماز قضا کنید؛ استغفار و گریه و تضرع کنید. به قرآن دقت کنید؛ به آن آیه دقت کنید. در این که عالم حجاب هست دقت کنید. در سنگینی شرایط دقت کنید و به بدی وضعمان دقت و باور کنید.

از تذکرات معظم له ۱۴/۳/۱۳۶۷

بی حالی در عبادت

بسم الله الرحمن الرحیم

از تذکرات حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی مد ظله العالی

بی ذوقی و بی حالی ها، معلول و نتیجه یک عمر حجاب هاست که ما کسب کرده ایم؛ نتیجه آن حجاب ها، آن است که، ما منجــذِب به معنویات و خدا نیستیم؛ از معاصی کبیره، تا غفلـت و معاصی جزئی تر از آن. این یک مسئله کلی است. چه باید کرد؟ …

در جبران گذشته باید تلاش کرد؛ استغفار، آن هم با شرایط استغفار؛ پشیمان شدن نسبت به گذشته، اصرار کردن، با مسکنت استغفار کردن، از طرف دیگر از آن ها که حجاب شده، باید جلوگیـری کرد؛ تصمیم بر ترک غفلت و مراقب حرکات خود بودن.

در هر قطعه از عبادات که بی حالی هست، در هر قدمـی، اول باید چند جمله ای استغفار با مسکنت و بعد، استمداد از خدا، و بلند شدن و شکستن تنبلی و کسالت، (در این صورت) انسان متوجه می شود، آنوقت حال هم پیدا می کند؛ البته استغفار مقطعی، غیر از آن استغفار کلّـی است.

اگر شما بیایید و فرش مرا بسوزانید، بعد بگویید که من به شما ارادت و علاقه دارم و باز، بار دوم کتاب هایم را از بین ببرید و بار سوم به اهل من، بی احترامی کنید، اگر بار اول چیزی نگویم، بار دوم و سوم، آیا نمی گویم که خودت را مسخره کرده ای؟!؛دروغ می گویی و… ؟!! . چگونه خدای متعال، بدی های ما را ببیند، و باز راه دهد؛ ما که موجودناچیز و کوچکی هستیم، این چنین. او چگونه به ما راه بدهد … بی حالی در اعمال یعنی اینکه، خدا به ما راه نمی دهد.

ازتذکرات معظم له ۲۹/۲/۱۳۶۷

هبوط انسان


بسم الله الرحمن الرحیم

…  « پس شیـطان، آدم و زوج او را با وسـوسه بر آنهـا و خوردن از شجره، از بهشت و از آنــچه در آن بودند بیـرون آورد، و به آنــها گفتیم از این مقـام فـرود آیید در حـالی که بعضی از شما دشمن بعضی دیگــر هستید، و برای شما در زمیــن تا وقتی معیّــن استقرار و متــاعی خواهد بود. پس در ایـن هنگام آدم از پروردگارش کلمــاتی تــلّقی نمود که در نتیجـه آن خــدا بر او عطف نظــر نمود و او تــوبه کرد و تــوبه اش مورد قبــول خدا شد که خــدا صــاحب عطـــف و تــوبه پذیر و دارای رحـمت است. گفتیم به آنـها که همه از این مقام فـرود آیید و هــدایتی از جانب مــن بسوی شما مــی آید که راه بازگشت را به شما نشــان خواهد داد و کسانــی که از هــدایت مـن تبعیـّت کنند، خوف و انــدوهی برای آنــان نخواهد بود و آنان که کفــر ورزیده و آیــات هــدایت مـا را تکذیب کنند، آنها اصحـاب آتــش بـوده و بــرای همیشه در آن خواهند بود».
(ترجمه آیات ۳۶ تا ۳۹ سوره مبارکه بقره)

تــامّل در این آیــات و اشارات بیانگر یک جـــریان تکوینــی است و ایـــن حـقیقت را روشـــــن می کند که در اثنای هــبوط انسان از جـوار قـرب حــق بسوی دنیا، عنــایتی از جــانب خــدای متعال شده و فرصتی عــطا گردیده و بــاب بازگشت بـــاز گذاشته شده و راه آن نیــز ارائـــــه گشته است تا هــر کـه خواهد از این فرصت استفــاده نــموده و از طــریقی که در اختیـــار اوست بــه آنچـه از دست داده و بــلکه به بــالاتر از آن نیـز نـــــایل آید.
و در بیانــی دیگر، یــــوسفِ انسان در چـــاهِ ظلمانیِ مــادّه بلحاظ  لـغزشی که پیش آمـــده، افتاده و محبـوس گشته و در این بیـن، فــرصتی بسیار محدود در اختیــار او قــرار داده شده و ریسمانـی از بــالا بسوی او در چــاه آمده است تـا فرصت تمــام نشده دست به آن ریسمـــــان زند و نجـــــات یابد. این وقـت و فرصت، بــرای اینست و بــس.

یوسفـــــا   آمد  رَسَــن  در  زن تــو دست
از رَسَـن غــافل  مشـو بیگه شــده است

حمـــــدُ  لله  کایــــن  رَسَــــــن  آویختنــد
فضـــــل  و   رحمــت  را  بهـــم   آمیختند

در  رَسَن   زن  دست  و  بیرون  رو  زچـاه
تـــــا  ببینـــی   بــــــارگـاه   پـــــــادشـاه

تــــا  ببینــی  عـــــالم جــــــان  جــــــدید
عــــــالمی  بــــس  آشکـــــار  و  نــا پدید

این جهــانِ نیست  جون هستــــان شده
و  آن جهــــان هست  بس پنهــــان شده

( دفتر دوّم مثنوی )

از بیانات آیت الله استاد محمد شجاعی مدظله العالی ۱۳۶۸

 

 

دو جنبه هر موجود

بسم الله الرحمن الرحیم

… این حقیـقت اسـرار آمیـز و بسیار عمیـق را صاحبان معــرفت و اربـاب هـوش بــاید بدانند که هــر چیزی، چه خود ما، چه این، چه آن، و بدون استثناء، آنچه در این عالــم از موجــودات می بینیم، دارای دو جنبــه، به تعبیـر صحیح، دارای دو وجــه می باشد. یکـی « وجه الخلقی » آن؛ و دیگـری « وجه اللّـهی»یــا « وجه الـرّبی» آن.

جهت « خودی »یا « وجه الخلقی » موجـود، جــز قالب ظلمانی، فــاقد همه چیز، جـز سراب، جــز ظلمت سـه شُعبـه پیـچ در پیـچ نیست که با تجلّــــی نــور وجــه حــقّ در آن، به اندازه قابلیــّت خود از این نــور بهره می گیرد، و به اندازه خود، جلوه گــاه نــور وجـه او می شود و در نتیجه دارای خیـر و خوبی، و آثــار وجودی، و به عبارتی، دارای کمالات وجودی می گردد.

اگر تابشِ نــورِ وجه حــق از موجود گرفته شود، خودِ آن جــز یک قالب ظلمانی مُوحش نیست. و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.

در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود، بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او، خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد و مطلوب خود را در آن می یــابد، و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود، غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛ غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود، در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است. (تدبر کنید در آیات ۳۰ تا ۳۴ سوره مبارکه مرسلات).

گــر شود پُـر نور روزن  یـا سرا تو   
مَدان روشن  مـگر   خــورشید  را

ور در و دیـوار   گـوید  روشنــــــم
پـــرتو  غیــری  نــدارم مـن منـــــم

پـس بگوید آفتــــاب ای نــا رشید
چونکه من غـــارب شوم آیــد پدیــد

(دفتر اول مثنوی)

از بیانات حضرت علامه شجاعی (ره) (۱۳۶۸)